مادر

اشتباهی خونه یه خانم مسنی رو گرفتم، اومدم
معذرتخواهی کنم هی میگفت مینا جان تویی؟ هی
میگفتم ببخشید مادر اشتباه گرفتم، باز میگفت مینا
جان تویی مادر؟ می گفتم نه مادر جان اشتباه شده
ببخشید! اسم سوم رو که گفت دلم شکست.. گفتم آره
مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم. اون قدر ذوق کرد
که چشام خیس شد.
چه مادر و پدرها و پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی که چشم
انتظار یه تماس کوچولو از ما هستن.. ازشون دریغ نکنیم!
+ نوشته شده در شنبه ششم آبان ۱۳۹۱ ساعت 14:3 توسط ریحانه بابا
|

کودکان گرمی زندگی و باعث نشاط اهل آن هستند پس آنها را ارج مینهیم